![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
اشتباهی رفتهام راهی که اصلاً راه نیست دستگیری کن ز پا افتاده را گمراه نیست ضامن آهو! ضمانت کن دو دستم را بگیر هیچ راهی تا خـدا مانند تو کـوتاه نیست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام رضا علیهالسلام
بارک الله نجـمـه امشب آفـتاب آوردهای وجه ناپـیدای حق را بینـقـاب آوردهای از دل دریای رحـمت دُرِّ نـاب آوردهای گل به دست خود گرفتی یا گلاب آوردهای؟
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام رضا علیهالسلام
صبح است و در بزم چمن، هر گل تبسمّ میکند باغ از طراوت، حُسن یوسف را تجسّم میکند در حیرت درگاه او، دل دست و پا گم میکند روزی که عالمگیر شد اشراق فیض عام او آن روز آغـوش پـدر شـد بسـتـر آرام او این اصل مصباح الهدی، مشکات علم و نور شد از اشتیاق وصل او موسی کلیم طور شد ای بتشکنتر از خلیل! ای یار موسای کلیم ای سینهات طور سنین، ای صاحب قلب سلیم آن کس که خیزد آفتاب از آستان او تویی در آفـرینش نکـتۀ باریکتر از مو تویی این پنـجۀ مشکلگـشا رفع گـرفتاری کند از خواب غفلت خلق را دعوت به بیداری کند تا صحبت از این پارۀ جان پیمبر میشود دنیای ما با عشق او دنیای دیگر میشود گاهی قدم در وادی صبر و توکل میزنم خارم ولی دست طلب بر دامن گُل میزنم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
من که با گرد و غبارت هم برابر نیستم از همه کمتر منم از هیچ کس سر نیستم زائرانت جای خود، حتی به کفترهای تو غبطه خواهم خورد، حالا که کبوتر نیستم من اگر یک لحظه هم جز خانهات جایی روم مادرم شیرش حرامم باد ... نوکـر نیستم من بـرای اسـتـلام کـعـبـهات در نـوبـتـم یک نگاهی به تَهِ صف کن، من آخر نیستم قـایـق بـیبـادبـانـم روی مــوج زائــران هـیچ جایی بهـتر از ایـنجا شـناور نیستم از ضریح تو گلاب ناب میجـوشد فقـط تا که عطرآگین شوم دنبال قَمصَر نیستم میهمانت هستم آقا جان..."بفرمایی" بگو تا ببـیـنی "داخلم"... دیگـر دَمِ در نیـستم تا که دیدم یک فلج بر روی پایش ایستاد غبطه خوردم که چرا من مبـتلاتر نیستم هر کسی که دید وضعم را به حالم گریه کرد فکـر میکـردم که دیگر گریه آور نیستم پنجره فـولادیام کـن که شـفـا لازم شدم من مریضم گرچه اصلا بین بستر نیستم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
ذكر پابوس شما از لب باران میریخت ابر هم زير قدمهای شما جان میريخت هـرچه درد است به امـيّـد دوا آمـده بود از كفِ دست دعای همه درمان میريخت عطر در عطر در ايوان حرم گل پاشید باد بر دوش همه زلف پريشان میريخت نور در آيـنههای حـرمت گـل میكاشت از نگـاه در و ديوار گـلـستان میريخت روی انگـشت هـمه ذکر دعـا پَـر میزد از ضريـح لب تو آيۀ احـسان میريخت چـشم در قاب مفاتـيح تو را خط میبرد روی اسليمی لب، نام تو طوفان میريخت روز بر قامت خورشيد فلک، شب در ماه نور از چشمه خورشيد خراسان میريخت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
بـخـوان هـشـتـمـیـن جـلـوۀ ربّـنـا را امـــام قـــدر را، امــیـــر قــضــا را امام رئـوفی که سلـطان طوس است که سلطان طوس و انیس النفوس است چه اذن دخـولی؛ « یَـرَونَ مَقـامی» بخوان زیر لب: «یَسمَعونَ کلامی» چه دوری دل من، چه دیری دل من ز خـوف و رجـا نـاگـزیـری دل من ســلامٌ عـلـی آل یـاسـیـن بـخــوان و دو رکعت از آن شور شیرین بخوان و که شبهای شور و شعف روزیات باد سحرهای نور و شرف روزیات باد گـواهـی تو ای شـعـر روز قـیـامـت کـه سـیــد مـحــمــد جـواد شــرافـت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
الـمـنـت لله کـه شـدم شـیــعـه ایــران تنها کـس و کارم شده آقای خـراسان فخرم شده همسایگیِ حضرت سلطان یک عمر نشستم سَرِ این سفرۀ احسان من آخـر خـط بـودم و او داد پـنـاهـم روی سـیـهـم دیـد، ولی کـرد نگـاهـم در مدح تو محکوم، به حـیرانیام آقا پـابـوسـی تـو بُـرد پــریـشـانـیام آقـا ای چـارۀ هـر بیسر و سامـانیام آقا آخر کُـنَـد عـشـق تو خـراسـانیام آقا دلـدادۀ مشهـد شدم و حـال و هـوایش داده است به من جان، حرم و خاطرههایش هر چـند به جـز آه به پـیـمـانه نداریم سرمایه به جـز این دل دیوانه نداریم در خـانه اگر سـفـرۀ شـاهـانه نـداریم جز صحن گوهرشاد تو میخانه نداریم میـخـانۀ ما مست کننده است خـیالش هر کس که در آن مست نشد وای به حالش ای ســایـۀ بـالاســرم ای راه نـجـاتـم ای قبله و قرآن من و صوم و صلاتم ای آب حـیـاط حـرمـت، آب حــیـاتـم جـز تو که به دادم برسد وقـت وفـاتم عمرم شده با نوکری خوب کسی سر فریاد رسم گر تویی از مرگ چه بهتر؟ افسوس خورم تا ابد از بیسر و پایی نه فرشچـیان گـشتم و نه شـیخ بهایی نه دعـبلـم و روی لـبـم شعـر رسایی نه خوب غـلامی بـلـدم من نه گـدایی امـا تـو نگـفـتی که نـیـا در حـرم آقـا مثل پـدری دست کـشـیـدی سـرم آقـا ای در حـرمت نـاشـدنیها، شـدنیها از عـشـق تو هـستـیم اویس قـرنیها مدیون تو این روضه و این سینه زنیها ای صـحـن رویای بـقـیـع حـسـنـیها در صحن تو هر کس که به لب داشت حسن جان حس کرد که در قلب بهشت است به قرآن ای صاحب بیچون و چرای وطن ما ای جان جهان، خسرو شیرین دهن ما مدیـونِ کـرم خـانـۀ تو مرد و زن ما کار که به جز توست حسینی شدن ما؟ لطف نظـر توست فـقـط قـبـله عـالم! این قـصه وابـسـتـگـی مـا به مُـحـرّم ما قوم عجم بی سر و سامان حسینیم از لطف دعای تو پـریشان حـسـیـنیم چی بهتر از این است که گریان حسینیم دیـوانـۀ داغ لـب عـطـشان حـسـیـنـیم از مرد و زن شیعه گرفته سر و سامان گودالِ پُر از نیزه شکسته، لب عطشان
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام رضا علیهالسلام
بِــاذنِ الله احــوالــم خــدایـیسـت دلم از لطفِ زهـرا هَل اَتاییست دوباره کـوثـری شد جـان و دلهـا رئوف آمد، کرامتها رضاییست نــیـازِ آفــریـنـش بـرطــرف شـد بـیا سـائـل که هـنگـام گـداییست به نجـمـه میدهد مـژده، فـرشـته قـدوم مـاه پـاره، مصطـفـاییست نه تـنها شـیعـه میخواند عـلی را علی موسیالرضا هم مرتضاییست فـدای پـنـجـمـیـن فـرزنـدِ اربـاب که حتی مشهدش هم کربلاییست بخوانند اهلِ دل، از دل رضا را که سلـطان سریـرِ ارتـضاییست رضا آمد، خـدا خـوانَـد رضایش که او بِـالـذّات میدانـد رضـایش خـدا را دل چـه آسـان میشـناسد که از شـاه خـراسـان میشـنـاسد نه من از جان رضا را میشناسم رضا جان را، حسین جان میشناسد امـامِ صاحـبُ الـتـفـسـیـرِ خود را هــمـه آیــات قــرآن مـیشـنـاسـد نه دیروز و نه امروز و نه فـردا رضـا را کـلِّ دوران مـیشـنـاسد ز عُـلیا تا به سُـفـلی خِـطّۀ اوست رضا را عرش رحمان میشناسد ز فَوقَ الارض تا تَحتَ الثَّری نیز ولی را اِنـس تا جـان میشـنـاسد امــامِ خــویـش را قــلــبِ مــؤیَّـد ز ابـر و بـاد و بـاران میشـناسد رضا آمد، خـدا خـوانَـد رضایش که او بِـالـذّات میدانـد رضـایش شـده وِردِ مــلائـک ذکـرِ نـامـش رسـد از عــالــم و آدم ســلامـش خــدا حـبِّ ولایـش را بـه مـا داد خـوشا آنکـه رضـا بـاشد امامـش حـدیثِ سلـسـله، تـطهـیرِ دلهاست و یک جمله است، مضمونِ کلامش گِره خورده است توحید و ولایت هـمان تکـمـیلِ دین باشد مقـامش غـدیـر از لطـف او بر ما رسـیده خـدا را شکر، زین لطفِ تمامش عـــلــیِّ ســـوم زهـــراسـت آقـــا شهـیـرِ شـاه مـردان اسـت نـامش چنان جدِّ کریمش سفـرهدار است نِــشـیـنـد در کـنــارِ او غــلامـش رضا آمد، خـدا خـوانَـد رضایش که او بِـالـذّات میدانـد رضـایش فـلک با دورِ چـشـمـانـش بگـردد تـمـام چــرخ حـیـرانـش بـگــردد همه هـفـت آسـمان زیـرِ نـفـوذش زمین در تحـت فرمـانش بگـردد تـمام عـمـر، کارش میـزبانیست خوشا عمری که مهمانش بگردد بگو حُجّاج را، حَجّی است مقبول که حـاجـی دورِ ایـوانـش بگـردد غـنیهـا گِـردِ کـعـبه در طـوافـند گـدا هـم دورِ سـلـطـانـش بگـردد هــمـه قــربـانـیِ کـوی مــنــایـش که مسـلـخ نیـز قـربـانش بـگـردد به دربـارش همه عـنوان بگـیرند گـدا دنـبـال سـلــطــانـش بـگـردد رضا آمـد، خـدا خـوانَـد رضایش که او بِـالـذّات مـیدانـد رضـایش بیا ای دردمـنـد، آقـا طـبیب است رضا حتی به پیغمبر حبیب است امیدِ حـضرت مـوسی بن جعـفـر شبیه جدِّ مظلـومش غـریب است چه مـظـلـومانه او مـسـموم گردد گریزِ روضهاش، یَابنَ الشبیب است بـیـاد کـربـلا روز و شبِ اوسـت غمین از روضۀ شَیبُ الخضیب است هماره پـلکهایش زخـم از اشک قـریـنِ گـریـۀ خَـدُّالـتـریـب اسـت تـمـام عـمـر، ذکـرش واحـسـیـنـا شهـیـد داغِ اَبـدانُ الـسَّـلـیب اسـت بــرای عـــمـۀ مـضـروبـۀ خــود دعایش تا فرج، صبر و شکیب است رضا آمد، خـدا خـوانَـد رضـایش که او بِالـذّات مـیدانـد رضـایـش
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام رضا علیهالسلام
فصل غـم و درد به پایان رسید جـان به تن عـالـم امکـان رسید عـرش به پـابـوسیِ طـوس آمده خـیل رُسُـل مدیحه خـوانی کنند پیـر و جـوان دستفـشانی کـنند تا همه بـدمـست تر از هم شوند آی؛ جـگـرگـوشۀ طاهـا، رضـا رئـوف خــانـدانِ زهـرا، رضـا ما هـمـه جا تـحـت پـنـاه تـوأیـم غیر تو در دهر مُرادی که نیست اَباالحَسن، اَباالجـوَادی که نیست بقیع هر چه ساکت و خلوت است اَمر، به فرمان خدا دست توست دردی اگر هست دوا دست توست «عِنْـدَ تَطایِـرِ الکُـتُـب» در جـزا مـایـۀ دلـگـرمی ما کـیـست؟ تو شخصِ مُعین الضُّعَفا کیست؟ تو وصف تو را همین که بشنیده است اشـارهات معجـزهها کرده است سنگِ مرا کـوهِ طلا کرده است نقش و نگار پرده چون شیر شد سر به کف پات کشیدن خوش است طعم طعام تو چشیدن خوش است با سَـنـَدِ خـود از خُـدا گـفـتـهای غـمزۀ تو« کُـنْ فَـیَکُونْ» میکند فـال مرا پُـر از شُـگُـون میکند تـا به سـویت راهـنـمـایـی شَـوَم مـحـل بده این هـمه اِصـرار را پَـر بـده ایـن مُـرغ گـرفـتـار را « آمـدم ای شــاه پـنـاهــم بـده » به « اَقْـرَحَ جُـفـونَـنـا» یت قـسـم به « اَسْـبَـلَ دُمـوعَـنـا » یت قـسـم عـنایـتی به سـائـل خـویـش کـن
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
نیـمۀ شب شده و وقـت دعـا آمده است در زدم بـاز کـنـی بـاز گـدا آمـده است در این خانه مرا هم بکشانید بس است پشت در دامن ما را بتکـانید بس است هر کجا حرف تو بودهست برایم قرن است حرف عشاق تو این است خراسان وطن است هرکه حیران تو بوده است پشیمان نشده و پشیمان شده آنکس که پریـشان نشده نیمه شب پشت درم تا که به من رحم کنی پشت در منتظرم تا که به من رحم کنی «آمـدم رو بـزنم، رو نـزنم میمـیرم » رو به تو ضـامـن آهـو نـزنـم میمـیرم آمـدم این همه ره تا که غـلامـت بشوم بـفـدای تو و این لـطفِ مـدامـت بـشوم استخـوانی بدهی رفـته پی کار خودش جنس بونجل که رسیده است به بازار خودش
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت معصومه سلاماللهعلیها
تصویر مهـتاب و شب و آئـینهبـندان امشب صفـای دیگری دارد شبـستان گـلدستهها و آسـمان سرمـهای رنگ نقش و نگـار کاشی و گـلهای ایوان شهر از هیاهوها پُر اما با حضورت آرامــش بـــاغ ارم دارد خــیـــابــان جایی به غیر از خانهٔ امن شما نیست چـتـر امـانی بـر سـر مـا بیپـنـاهـان در سـاحـل آرامـشت پهـلـو گـرفـتـند دلهای طوفـان دیدهٔ جـمعی پریشان گنبد... کبوتر... اشـتـیاق روشن ابر حس زیارتنامه خـواندن زیر باران قـلبم هـوایی میشود پر میکـشد باز با شوق معصومانهای سمت خراسان
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح حضرت معصومه سلاماللهعلیها
این زن که خاک قم به وجودش معطر است تکـرار آفـرینـش زهـرای اطـهـر است تـکـرار آفــریـنـش افــلاک بـر زمـیـن تکـرار آفـریـنـش عـرش مصـوّر است این جلوۀ فرشته صفت این شکوه غیب بر خاک مینشیند و از خاک برتر است دسـت سخـاوتـش پُـر از آمـال دوسـتان چشم محـبتش به غـریبان مضطر است هـمـشـیـرۀ شـقـایـق و هـمـراز رازقـی با آفـتاب مـشرقـی عـشق خـواهر است این زن که از نیـایش او مست عـالماند معـصومـه است مـریم آل پیـمـبر است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت معصومه سلاماللهعلیها
در شهرِ پُر غَمی که نَماندهست مَحرمی تـو دافـعَ الـبـلایـی و تو رافـعَ الـغَـمـی در شهرِ شورهزار و نمکزار زخمیام تنهـا برای این دلِ زخـمی تو مَرهـمی در هر قَـدم زدن به تو نـاگـاه میرسـم بر هرچه مَـقـصدست هـمیشه مُـقَـدمی ای از بهشت آمده، ای بهـترینِ بهـشت امـیـدِ مَــردمـانِ مـن و ایـن جـهـنـمـی در این هـوای خـسـته نـسـیـمِ مـلایـمی بَـر این کـویـرِ تَفزده بـارانِ نَـمنـمـی شَبهای صحنِ تو همه را مَست میکند بَه بَه چه گنبدی چه شکوهی چه پرچمی صَــحــنِ اتــابـکـی دَمِ ایـــوانِ آیـــنــه هـی دسـته دسـته رونَـقِ مـاهِ مُـحَـرمی حاشا اگر خُلاصه کـنم در حـرم تو را وقـتی تو مـاورای هـرآنچه که دیـدمی ما گرمِ وصفِ گُـنـبد و گلدستههای تو غافل از این که تو شرفِ عرشِ اعظمی شاعر خیال کرده که همسایۀ شـماست بانـو تـو سـایـهسـارِ تـمـامـیِ عــالـمـی ای تو ز کوهِ خـضرِ نـبی تکـیهگـاه تر ای آنکـه مثـلِ پـایـۀ افـلاک محـکـمـی ای یک نگاه کوچکِ تو مُرده زنده کن ای آنکه دَم به دَم، دَمِ عیسیبن مریمی دریا و رود و جنگل و صحرا و کوه و دشت بانو تو در هر آنچه که دیـدم مُجـسمی گـاهی مـیان جـذبـۀ رنـگـین کـمـانی و گاهی به روی نرمیِ گـلـبرگْ شـبنمی باران و ابر و نور و مَه و آسمان تویی مانـنـد کـهـکـشـانِ خـدایـی، مُـنَـظـمـی هرکس به قَدرِ ظرفِ خودَش از تو نوش کرد دریای بیکران تو در این شعرها کمی عـمری اگرچه شاعرِ این شهر بودهایم بانو بـبخـش شأنِ تو را کـم سـرودهایم از تو رها، به وصفِ خیابان رسیدهایم در وصفِ تو به مزۀ سوهان رسیدهایم حاشا اگر خلاصه کـنم در حـرم تو را بانو کـمک نَما نـشـوم یک حـرمـسُـرا بـانـو بـرای شـاعـریام تـو بـهـانـهای آئیـنی است پـیـشِ تو هر عـاشـقـانهای تنها نه من! زمین و زمان سینه چاکِ توست هرجای این جهان بشوَم خاک، خاکِ توست تنهـا برای مـردمِ قُـم نـیسـت یـاریات بانـو کـمک نَـما نکـنم انـحـصاریات!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت معصومه سلاماللهعلیها
سلام ای ماه، ماهِ بیشتر از ماه، نورانی سلام ای خواهرِ خورشید، ای خورشیدپیشانی سلام ای دخترِ نوری که در تاریکیاش بردند که یادت روشنایی بود، در شبهای زندانی سلام ای چشمه؛ ای سرچشمهات دریای پاکیها درود ای امتدادِ وحی، روحِ کـوثر ثانی تو را میخوانم ای شعرِ پُر از تشبیهِ زهرایی کنار مرقدت سرگرم هستم با غزلخوانی کنارت حوزۀ علمیّه میسازند، زیرا که غبارت نیز، عالِم پرور است از نوع ربّانی گدایی هستم از خاکی که خورشیدش خراسان است سلام ای هموطن با سائلِ بیچیزِ ایرانی کریمه بودنت مثل گدایی کردنم ذاتیست من از نسل گداهایم؛ تو از نسل کریمانی گدایی زیر سقفِ آینهکاریت را عشق است کَمَت هم میشود تکثیر، اینجا از فراوانی اگر میخواهی از نابودیِ من پرده برداری رهایم کن؛ فقط یک ثانیه یا کمتر از آنی مریض از خشکسالیهای چشمم هستم ای باران دلم را پاک کن از معصیت؛ با «اشکدرمانی«
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت معصومه سلاماللهعلیها
تو مجموعۀ لطف و جـود و عـطایی تو یک چـشمه از جوشـش هَـل اَتایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی تو زهـرا خـصالی تو زهـرا جـمـالی تـو زهــرا مَـآبـی تـو زهـرا جـلالـی تویی راحـت جـان موسی بن جعـفـر تویی روح و ریحان موسی بن جعفر تـو عــذراتـریـن مــریـم اهـل بـیـتـی تـو در هـر دمـی هـمـدم اهـل بـیـتـی هُــمـای بـهـشـتـی و عـرش آشـیـانـی کـه در عُـشّ دیـن صـاحب آسـتـانـی تــو مانـنـد کـلــثـوم، زیـنـب تـریـنـی خـدیـجـه وقـار اَسـتـی و بـیقـریـنـی چه گـویـم؟ که بـابـا ثـنـای تـو گـفـتـه « فــداهـا ابـوهـا» بـرای تـو گـفــتـه در اطـراف صحـنـت غُـبـاریـم بـانـو بـه درگــاهتـان خــاکـســاریـم بــانــو تو نَـفــس نـفــیـس اَنـیـس الـنّـفـوسـی تو همشیرۀ شخـصِ شَمس الـشّموسی از این در چو بُردیم فـیض دو چندان طـمـعکـار گـشـتـیـم مـا مـسـتـمـنـدان اگرچـه در این خـاک کـم غـم نـدیـدم در ایـن شـورهزار آب زمـزم نـدیـدم به این خـسـته حال مجـاور نظـر کن تو ای روح شعرم به شاعر نظر کن
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت معصومه سلاماللهعلیها
عزیزی آنچنان که جایگاهت قلب ایران است بزرگی آنچنان که عقل در وصف تو حیران است طبیبی در جوار مرقدت بیمار بسیار است کریمی در حریم قدسیات سائل فراوان است قدمهایت به خاک مرده طعم زندگی بخشید نگاهت خاستگاه بیبدیل ابر و باران است زیارتنامۀ تو بر لب معصوم شد جاری همین یعنی زیارتنامهات هم شأن قرآن است به عشق فاطمه قم را زیارت کردم و دیدم غلط بوده که قبر حضرت صدیقه پنهان است مرا با نقشه کاری نیست، از قم میشوم زائر اگر قصدم رسیدن بر در شاه خراسان است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت معصومه سلاماللهعلیها
تا حـریـمِ قُـربِ تو با پـایِ لـنـگـان آمدم در بهشتِ خـانهات از کُـنجِ زنـدان آمدم گنبد و گلدستههایت در دلم چون کعبه شد بسـتهام احرام باز، با چـشمِ گـریان آمدم حضرت بانو! اسیرم مانده در راهم ببین دستگـیری کن که با حـالِ پـریشان آمدم «اشفعی لی فاطمه» میگویم و در میزنم باز کن در را که چون حُرِّ پشیمان آمدم آبـرویـم را بـخــر ای آبـرویِ نُـه فـلـک سر به زیرم چونکه با دریایِ عصیان آمدم قـم دیارِ عاشقـانِ حضرت صدّیـقه است مادری هستم به عـشقِ قـبـرِ پنهـان آمدم معـرفـت اصـلاً نـدارم لـیک با آوارگـی محـضرِ هـمشیـرۀ سلـطـانِ خـوبان آمدم بیکسم خسته دلم، هـستم دخیلِ این گذر حال و روزم را ببین مثلِ غـریبان آمدم مثلِ خاری در بیابانم به دور از احترام من بـدین در در پی الـطافِ بـاران آمدم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت معصومه سلاماللهعلیها
به دریـا رسـیـدم پس از جـستـجـوها بــه دریـــای پــهــنـــاور آرزوهــــا به دریای محضی که این خاک سوزان گــرفــتــه از امـــواج او آبـــروهــا سـلام ای کـه لـطـف کـریـمـانـهٔ تـو کشانده دلم را به این سمت و سـوها سـلام ای که گـشـته شب بـارگـاهت بـه لــطـف نـگـاهـت شـب آرزوهــا شراب طهور است و تسنیم نور است که در این حـرم میچکـد از سبـوها چه شعری چه شوری چه عطری چه نوری به جانم بتـابـان از این رنگ و بوها هـیاهـوی اشـک است و آه و تـبـسـم مرا غوطهور کن در این های و هوها بـه مـدح تـو گـفــتـنـد و گـفـتـیـم امـا تو هـسـتی فـراتر از این گـفـتگـوها که موسی بن جعفر به وصف تو فرمود: فـــداهــا ابــوهــا فـــداهــا ابـــوهـــا به شـوق مـدیـنـه به ایـنـجـا رسـیـدم به زهـرا رسـیدم پـس از جـستجوها
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ســلام مـا بـه تـو ای تالـی کــتـابِ اللّه سلام مـا به تو ای ملـجأ و اميد و پـناه از آن زمان که گدایم به درگهت، شاهم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
ما که آزادهتـریـنـیم چـو در بـنـد تـوأیم مـسـتـمـنـد اثـر گـریـه و لبـخـنـد تـوأیم صاحب اصلی افـلاک همه خاک توأیم ما اضافی هـمان آب و گِـل پـاک توأیم چون تو معشوق شدی ما همه عاشق شدهایم شیعۀ جعـفری حـضرت صادق شدهایم زحمتش را تو کشیدی که به مذهب برسیم رحمتش را تو رساندی که به منصب برسیم از تو تـعـظـیم شعـائـر شده احـیـا مولا از دم گـرم تو جـابـر شـده احـیـا مـولا پرچـم شیعه به دست تو سرافـراز شده درِ عـلـم عــلــوی بـا یَـدِ تـو بـاز شـده در حـسیـنـیه به فکـر هـمگی بودی تو اولـین روضـه بگـیرِ دهـگی بـودی تو از تو داریـم هـمین سـیـنهزنیها را ما از تو داریم حسین جانِ روی لبها را آه از آن روز که غم بر جگرت ریخته شد کوهی از رنج و بلا روی سرت ریخته شد بیحـیاها که شب تـار سرت ریخـتهاند مثلِ دزد از سر دیوار سرت ریختهاند بی وفایی به رگ و ریشۀ آن مردم بود بر در خانۀ خـورشید پُر از هـیزم بود شـعـلـۀ کـیـنـۀ ایّـام که افـروخـت دگـر حضرت شیخ الائمّه حرمش سوخت دگر حجـت الله شد از ظـلـم زمـان درمـانده رنج این روضه دل عـالمیان سـوزانده آتش از غربت ایشان که خجالت نکشید شعله از حضرت باران که خجالت نکشید شکر حق اهل عـیالت همه سالم هستند در کنار حرمت، جـمعِ مَحـارِم هستـند مثلِ حیدر به روی خاک کشاندند تورا پا بـرهـنه عـقـب أسـب دوانـدنـد تو را این قدر نعـره سر فـاطمه زاده نکـشید لااقـل پـیـکـر او پـای پــیـاده نـکـشـیـد دیدهات درپی مرکب چو به گریه افتاد نــاخــودآگـاه دلـت یــاد رقــیـه افــتــاد یاد آن روز که زهـرا وسـط قـائله بود با لگـد میزدنش، مـادر ما حامـله بود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
ما عـاشق و دلبـسـته و حـیران شمائیم تا روز ابـد ریـزهخـور خـوان شـمائیم عـشق است غلامی ز غـلامان شمائیم در هر دو جهان دست به دامان شمائیم ای آیت حـق، گـوش به فـرمان شمائیم ای خـاک مـزارت شـده آرامـش دلها احـیای بقـیع و حـرمت خـواهش دلها حُـبّـت سـبب مـسـتـی و آسـایـش دلها اشک غـمـتـان عـلـت بخـشایـش دلها ما تا به ابـد مضطـر و گـریان شمائیم در نیمۀ شب قلب شریفت که شکـستند سجـاده کـشـیدنـد و ره میـکـده بـسـتـند این بد دهنان جـملگی از نطـفۀ پسـتـند رفـتـید پـیـاده هـمه بر اسـب نشـسـتـند زین غـم هـمگی پـاره گـریـبان شمائیم آتـش به در خـانـهیـتـان تـا که رسـیـده اشک بـصرت از غـم نامـوس چکـیده یـاد عــلـی و کـوچـه و آن قـد خـمـیـده رنگ از رُخـتان با غـم مسـمار پـریده ما نـیـز خـراب غـم پـنـهـان شـمـائـیـم با بغـض پـدر حـرمت فـرزنـد دریـدند پشت سر مرکب نفـست را که بریـدند با بد دهـنی خـدمـتـتـان تا که رسـیـدند از محـضرتـان غـیر ادب هیچ نـدیـدند ما ریـزهخـور این همه احـسان شمائیم نامـوس شـما شـکـر که آواره نگـردید با خنجـرشان حـنجـرتان پـاره نگردید طفلت ز عطش واله و بیچاره نگردید حتی سخن از غـارت گهـواره نگردید مـا سـیـنـهزن جـد پـریـشـان شـمـائـیـم ای بر غمتان گشته ملائک همه گریان با زهـر شدی کشته و عـالم همه نالان تا لحظۀ آخر دو لبت گفت حسین جان قربان تو گردم که شدی تشنه وعریان ما هـیاتـی از خـیـل محـبّـان شـمـائـیـم
: امتیاز
|